از اون شبکه اجتماعی مزخرف هم اومدم بیرون.


حال و حوصله هیچ کدوم از اون آدمها رو که همیشه بهتر از منن ندارم!


حال و حوصله هیچی رو ندارم,


حتی حال و حوصله خودمو!


پاهام مدام درد می کنه, از همون صبح که بیدار میشم!


یه حس سنگینی عجیبی رومه که نمیذاره هیچ کاری بکنم.


حتی حوصله خونه رفتن رو هم ندارم!


حوصله اش رو که ندارم هیچ, یه عذاب بزرگم هست!


دیدن آدمهایی که فرسنگ ها ازت دورن و هیچی از زندگی واقعی تو نمیدونن!


تو هم هیچی از زندگی اونا نمی دونی!


لبخند های الکی ... در حالی که بود و نبودتون هیچ فرقی واسه هم نمی کنه!


قربون صدقه های الکی واسه خالی نبودن عریضه!


حالم از همه اینا به هم می خوره...


از همه بیشتر حالم از این سنگینی خودم به هم میخوره!


حتی حال عشق رو هم ندارم!


حس می کنم پیچیده تر از اونیه که من از پسش بربیام!


خسته ام!


بی خود و بی جهت!



نظرات 1 + ارسال نظر
beedoost یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:46 ب.ظ http://1man-tanhaee.blogsky.com/

چه میشود گفت به جز تایید گفته های صحیح و تلخ ات...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد